بهترین سایت جک و سرگرمی 2019



داستان خنده دار : داستان طنز تاکسی

چهار تا رفیق میخوستن سوار تاکسی بشن ولی پولی نداشتن که بدن! با خنده ﻗﺮﺍﺭ میذارن وقتی به مقصدشون رسیدن چهارتایی پیاده بشن و فرار کنن!
وقتی به مقصد میرسن چهارتایی شون در های ماشین رو باز میکنن و شروع میکنن به فرار! ﻣﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﯾک ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ اینقدر تاریک که ﻫﯿﭽﮑسی کس دیگه ای رو نمی دید فقط صدای نفس نفس زدنشون شنیده می شد!
یکی از اون چهارتا زد رو شونه ﺑﻐﻠﯿﺶ ﮔﻔﺖ ﻓﮑﺮﺷ رو بکن الآن ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داره !
طرف برگشت گفت: بابا راننده منم، فقط بگین چی شده !؟

خخخخخ من که از این داستان کوتاه طنز خیلی خندیدم امیدوارم شما هم از این داستان خنده دار لذت برده باشید. بریم سراغ داستان طنز بعدی …



آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هر چی که بخوای باصفاترین 49487295 setarepsoh زینب کمیلی مشهد-درس واژه فروش، با تدریس شهروز براری صیقلانی گروه ریاضی دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول سایت فایل اچ دی wings